نام اصلی خواجه نظامالملک، ابوعلی حسن و نام پدرش ابوالحسن علی بود که از دهقانزادگان بیهق بود، پدرش که کنیهاش ابوالحسن بود در نویسندگی و حسابداری دستی داشت. در دستگاه حکمران خراسان داخل شده بود و خدمت دیوانی میکرد. چون حسن به سن تعلم رسید، مقدمات علوم را گذرانید. همینکه در حدود بیست سالگی از تحصیل فقه و حدیث و سایر علوم شرعی و فنون ادبی فارغ شد و فاضلی عالم و دبیری توانا گشت، به اعمال دیوانی مشغول شد. دهقان در قاموس سیاسی و برخلاف دورههای بعد که غالباً به زارعان بیزمین گفته میشد، در زمان خواجه و پیش از آن نشانه نسب و بزرگزادگی بومی بود. خواجه در ۲۱ سالگی با انحطاط سلطنت غزنوی و هجوم ترکمانان سلجوقی به خراسان به خدمت سلجوقیان وارد شد. خواجه بعد از شکست مسعود در دندانقان به سال ۴۳۲ در ماوراءالنهر به دستگاه سلجوقیان پیوست اما پس از آزار و اذیتهایی که از ابن شاذان عمید بلخ دید به مرو رفت و به دستگاه چغریبیگ پیوست و به مدت ۱۰ سال یعنی تا سال ۴۴۴ در خدمت آنان بود.
سلجوقیان برای اداره متصرفات وسیع خود از دانش و تجربه بهرهایی نداشتند و مجبور شدند فرهیختگان و کارگزاران باتجربه ایرانی را به خدمت گیرند که در رأس ایشان خواجه نظامالملک قرار داشت که با قبول وزارت دو شاه مقتدر سلجوقی، در عمل و نظر در تمرکز وحدت سیاسی و ملی ایران کوشید. در ده سالی که خواجه در خدمت چغریبیگ، برادر طغرل بود؛ طغرل در مناطق مرکزی ایران به لشگرکشی پرداخت و در ۴۵۵ درگذشت و به علت اینکه پسری نداشت، آلپ ارسلان جانشین او شد. در پادشاهی آلپ ارسلان، نظامالملک دستی باز در نظارت بر گردش امپراطوری داشت. از این گذشته، وی وقت زیادی را صرف امور نظامی میکرد. خواجه نظامالملک در حدود بیست و نه سال و هفت ماه و کسری وزارت در زیر دست آلپ ارسلان و ملکشاه در اداره امور و فتح بلاد و سرکوبی مخالفین این دو پادشاه چنان کفایت و حسن تدبیر به خرج داد که دولتی وسیع از حلب تا کاشغر را تحت امر ایشان آورد و نام و نشان آن دو سلطان را در شرق و غرب عالم معلوم آن زمان جاری کرد تا آنجا که باید قسمت عمده شهرت و پیشرفتی را که در کارها نصیب آلپ ارسلان و ملکشاه شده از برکت خردمندی و کاردانی خواجه دانست. او حوزه قلمرو حکومت ایران را چنان وسیع کرد که در کلیه این هزار و چهارصد ساله تاریخ اسلام نظیر آن دیده نشد.پس از برکناری عمیدالملک کندری در سال ۴۵۵ (قمری) که با تحریک خود او انجام شد وزیر الب ارسلان و همچنین آموزگار ولیعهد خردسالش ملکشاه شد.خواجه علاوه بر رتق و فتق امور مملکتی دست به ایجاد مدارسی زد که در تاریخ بنام وی به مدارس نظامیه مشهور است و همان مدارس هستند که بعدها سرمشق دانشگاهها شدند. که مهمترین آنها عبارت بودند از نظامیههای بغداد، موصل، نیشابور، بلخ، هرات، مرو، آمل، گرگان، بصره، شیراز، اصفهان.نهضتی که نظامالملک با ساختن نظامیههای متعدد بوجود آورد بهزودی و با سرعتی شگفتآور در سراسر شهرهای ایران و بسیاری دیگر از شهرهای کشورهای اسلامی دنبال شد، بهطوری که درسدههای پنجم و ششم هیچ شهری نبود که در آن مدارس متعددی وجود نداشت؛ چه کوچک چه بزرگ. در این مدارس درسهای زیر تدریس میشد. فقه، حدیث، تفسیر، علوم ادبی، ریاضیات، طب و حکمت همچنین کلیه مدارس دارای کتابخانههای معتبر بودند. در این مدارس هر دانشجوئی حجرهای خاص خود داشت و مقرری ماهیانه میگرفت. خوراک و خوابگاه نیز برعهده دانشگاه بود. خواجه، نظامیه نیشابور را برای امام الحرمین ابوالمعالی عبدالملک عبدالله الجوینی ساخت.
امامالحرمین بهمدت بیست سال در این مدرسه به تدریس اشتغال داشت و شاگردانی همچون امام محمد غزالی تربیت کرد.همچنین نگارش کتاب سیاستنامه را از آثار خواجه نظامالملک میدانند.خواجه نظامالملک در کتاب سیاستنامه از الگوی حکومت یکپارچه مانند حکومت دوره ساسانی و دولتهای پس از اسلام که از این دولت الگوبرداری کردند مانند بوییان، سامانیان و حتا غزنویان به عنوان الگوی یک نظام آرمانی دفاع میکرد. وی دشمن سرسخت جریان فئودالی زمان بود که به دید او به پراکندگی کشور میانجامید، اگر چه خود گوی پیشی را در گسترش زمینهایش از بزرگترین زمینداران زمان خود میربود. وی دشمن سرسخت سران غُز بود که میخواستند برای خویش سرزمینی خودمختار و به دور از دید دولت مرکزی داشته باشند و تا توانست کوشید از نیرومندی خانواده شاهی و ترکان خویشاوند با آنها پیشگیری کند و در سر این راه نیز با فشار همینان از کار کنار گذاشته شد. خواجه نظامالملک پیرو کیش سنی و شافعی بود. مورخان خواجه نظام الملک را جز کسانی میدانند که آخرت را بر دنیا ترحیح میداده و همیشه در مجالس علمای دینی حضور داشته است. مشهوراست خواجه زمانی که صدای اذان را میشنیده مشغول هر کاری بوده از آن دست میکشیده و به نماز می ایستاده است و اگر موذن در اذان گفتن سستی میکرده به اوتذکر میداده است. در زمان خواجه در ایران اوج وفور نعمت بوده طوری که یکی از سیاحان میگوید در ایران نان به فراوانی و با قیمت ارزان یافت میشود این در حالی بود که در آن زمان به قول پاپ اوربان مردم اروپا از گرسنگی شکم همدیکر را پاره میکردند. خواجه جهاد را نیز جدی میگرفت به صورتی که حکومت سلجوقیان از جانب شرق به شهر کاشغر در چین امروزی و در غرب تا انتهای بخش آسیایی ترکیه امروزی پیشروی کرده بودند و نیروی دریایی ایشان شهر امپراتوری بیزانس را بشدت تهدیذ میکرد. در واپسین سالهای پادشاهی ملکشاه میان او و خواجه اختلافاتی پیشامد که سرانجام به کنار گذاشتن او از وزیری وسپس ترور مشکوک خواجهنظامالملک انجامید.
وی در ۱۲ رمضان ۴۸۵ ه ق هنگامی که با اردوی شاهی از اصفهان به بغداد میرفت در بروجرد در نزدیکی نهاوند به دست کسی که رخت صوفیان را پوشیده بود با ضرب کارد بر سینه و رگش زخمی شد و یک روز پس از آن درگذشت. کشتن او را در آن زمان به اسماعیلیان پیوند دادند. سی و پنج روز بعد در ۱۵ شوال پس از مرگ او ملکشاه نیز درگذشت و برپایه برخی حدسهای تاریخنویسان به دست هواخواهان خواجه بدو زهر خورانده شده بود.برخی تاریخنویسان نیز برکناری و مرگ او را میوه توطئه ترکان خاتون زن ملکشاه میدانند چرا که نظامالملک با ولیعهدی پسر وی محمود مخالف بود. ملکشاه پس ار برکناری او تاجالملک قمی را جایگزین وی ساخت. برخی این فرد را نیز انگیزاننده کشتن خواجه میدانند. نام قاتل وی را بوطاهر ارانی نوشتهاند که نامبرده بیدرنگ پس از انجام عملیان به دست پاسداران خواجه کشته شد.
او نویسنده کتاب سیاست نامه (سیر الملوک) است. این اثر با تصحیح هیوبرت دارک توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب در سال ۱۳۴۰ در ۳۷۲ صفحه منتشر شدهاست. همچنین وی در پردازش تقویم جلالی با دانشمندانی همچون خیام همکاری داشت، این تقویم در سال ۴۵۱ هجری تکمیل شد. همچنین دانشگاه نظامیه بغداد که امام محمد غزالی از آموزگاران آن بود به دستور او برپا شد. نظامیههای مشهور دیگر در اصفهان، نیشابور (نظامیه نیشابور)، بصره، موصل و هرات بودند.خواجه نظامالملک را در کتابهای تاریخی با هفت لقب یاد کردهاند: وزیر کبیر؛ از آنجا که در دستگاه سلجوقیان به بزرگی او وزیری یافت نشده بود.خواجه بزرگ؛ برای آموزگاری ملکشاه در زمان ولیعهدی. تاجالحضرتین؛ برای وزیری دو پادشاه قوامالدین؛ این لقبی مذهبی بود که فقیهان زمان بدو داده بودند. نظامالملک؛ لقبی که عامه بیشتر وی را با این لقب میخواندن، پس از وی در دورههای پسین تاریخ بسیاری از وزیران معتمد شاهان در ایران و هند با این لقب خوانده میشدند. اتابک؛ لقبی که ملکشاه پس از شاهی بدو داده بود.رضیامیرالمؤمنین؛ لقبی که خلیفه المقتدی بامرالله در سال ۴۷۵بدو داده بود.
الب ارسلان منطقه توس را به خواجه نظامالملک بخشیده بود. وی در آبادانی این بخش ایران کوشش بسیار نمود تا آنجا که بهآبادی بسیار رسید و حتی باغهای این سرزمین گردشگاه ملکشاه و ترکان خاتون شد. زمینهای خواجه را در توس با زیباترین باغهای تاریخ جهان برابر میدانستند.
سه یار دبستانی
داستانی که بسیار درباره خواجه نظامالملک و دو چهره نامدار دیگر همدوره وی یعنی خیام و حسن صباح گفته میشود ریشه در کتاب جامعالتواریخ دارد. برپایه این داستان این سه در نیشابور در یک مکتب (دبستان) درس میخواندند و آموزگارشان هم امام موفق نامی بودهاست. این سه کودک با هم پیمان میبندند که هر کس به نان و نوایی رسید هوای دیگران را نیز داشته باشد. تا اینکه نظامالملک به وزیری رسید، به عمر خیام جیرهای دائمی از خزانه نیشابور تعیین کرد و حسن صباح را نیز با خود در امر اداره کشور شریک گردانید! البته این داستان با توجه به تفاوت سنی این سه بیشتر به افسانه میماند.
منبع : ویکی پدیا
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.